جیران - همهی بچههای کلاس منتظر معلم بودیم که بیاید و جلسهی دیگری از کلاس «نوشتن خلاق» را شروع کنیم. ناگهان مردی با روپوش پزشکی به تن و دستاری سفید بر سر وارد شد.
همه به احترام او ایستادیم. سلام کرد و از ما خواست خودمان را معرفی کنیم. سعید از او پرسید: «آقا اجازه، خودتان را معرفی نمیکنید؟» تازهوارد با مهربانی گفت: «ابوعلی حسین بن عبدا... بن حسن بن علیبنسینا هستم».
باورمان نمیشد فیلسوف و حکیم ایرانی، پدر علم پزشکی، را میدیدیم. با دهانهای باز از تعجب او را نگاه میکردیم که دوباره پرسید: «دورهی فناوری وپیشرفت است اما میخواهم بدانم کدامیک از شما میتواند به سؤال من جواب درست بدهد؟»
بچهها گفتند: «اجازه استاد؟ شما به ما چه جایزهای میدهید؟» ابوعلیسینا خندید و گفت: «جایزهی من به شما یک خاطرهی خوب از دوران کودکیام است.»
شور و شوقی در بین ما به راه افتاده بود که سؤال او همه را به سکوت و فکر دعوت کرد: «چه کسی میتواند تاریخ و شهر تولد و کتابهای مرا بگوید؟»
دستم را بلند کردم و با افتخار گفتم: «استاد، ما میدانیم. شما اول شهریور 359 شمسی در بخارا که آن زمان جزو ایران بود به دنیا آمدهاید. اسم کتابهای شما«قانون»، «شفا» و «دانشنامهی علایی» است.
تازه، این روز را هم برای بزرگداشت شما، روز پزشک نامگذاری کردهاند. به دلیل مهارت شما در علوم مختلف مانند پزشکی، ریاضیات، ستارهشناسی، روانشناسی، جغرافیا، زمینشناسی، فیزیک، شیمی، شعر و ادبیات، منطق و موسیقی، شما را همهچیزدان میدانند.»
ابوعلیسینا با سر تایید کرد و خندید، آنگاه همهی بچهها دورش جمع شدیم تا برای ما یک خاطرهی خوب تعریف کند.